چای باطعم خدا


مترسک ها



اين سماور جوش است ، پس چرا مي گفتي

ديگر آن خاموش است؟

باز لبخند بزن

قوري قلبت را ، زودتر بند بزن

توي آن، مهرباني دم کن

بعد بگذار که آرام آرام

چاي تو دم بکشد.

شعله اش را کم کن.

دست هايت ، سيني نقره نور

اشک هايم ، استکان هاي بلور

کاش استکان هاي مرا ، توي سيني دلت مي چيدي

کاشکي اشک مرا ميديدي.

خنده هايت قند است.

چاي هم آماده ست.

چاي با طعم خدا

بوي آن پيچيده است، از دلت تا همه جا

پاشو مهمان عزيز

توي فنجان دلم

چايي داغ بريز.



نظرات شما عزیزان:

پارسا
ساعت11:41---16 مهر 1390
مرسی
زیبا بود

ممنون میشم به وبلاگ منم بیای


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:21 توسط مترسکـــ| |

Design By : Night Melody